رفته بودم سر حوض
تا ببینم شاید، عکس تنهایی خود را در آب...
آب در حوض نبود
ماهیان می گفتند:
هیچ تقصیر درختان نیست
ظهر دم کرده تابستان بود
پسر روشن آب، لب پاشویه نشست
و عقاب خورشید، آمد اورا به هوا برد که برد
رفته بودم سر حوض
تا ببینم شاید، عکس تنهایی خود را در آب...
آب در حوض نبود
ماهیان می گفتند:
هیچ تقصیر درختان نیست
ظهر دم کرده تابستان بود
پسر روشن آب، لب پاشویه نشست
و عقاب خورشید، آمد اورا به هوا برد که برد
کـاش به خودمان قــول بدهیــم
وقتی عاشق شویــم که ” آماده ایم “
نــه وقتی کــه ” تنهــائیـم”